danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

رفتن به خونه مامان شهناز ( بازنشستگی مامانی)5شنبه 23 تیر.

مامانی وقتی نخوای به دوربین نگاه کنی چپ چپ میبینی. عصری حاضر شدیم ورفتیم خونه مامانی . امروز مامانی بعد از ٣٠ بازنشسته شده همه بوسش کردیم و تبریک گفتیم. تو پیش مامانی موندی من و بابایی رفتیم خرید و گردش. برای شام اومدیم ومامانی زرشک پلو و میرزا قاسمی درست کرده بود. من و تو هنوز سرفه می کنیم و حالت سرما خوردگی داریم. شب خوبی بود و خیلی خوش گذشت. دز ضمن از طرف تو و خودمون  کیک برای جشن بازنشستگی مامانی گرفتیم. دانیال:( مبارکه مامانی .) ...
24 تير 1390

کلاس دانیال و ادامه سرماخوردگی .

مامانی امروز از صبح که بلند شدی خیلی سرفه میکنی. وقتی مریض میشی مامانی خیلی بی حوصله میشه. از صبح حسابی بهت رسیدم.ناهار برات عدسی دزست کردم وخوابیدی وساعت ٣.٥ دوتایی با هم کلاس رفتیم. جلسه ٤ بود وخیلی راضی بودند. توجه بیشتر و تحمل بهتر و خوب بودی. از عصری مامانی سرفه هات بیشتر شده و کلاقه شدم. اخه میدونی من در مقابل مریضی تو ضعیفم. دوباره با بابایی رفتی دکتر و شربت داده و الانم بابایی داره برات سوپ خوشمزه درست میکنه. سوپ بابایی حرف نداره. همیشه توی این موقع ها بابا دامون از من صبورتره و کلی به من کمک میکنه. خدا جون دنی کوپلی ما رو زودتر خوب کن.   ...
22 تير 1390

خاطره اتلیه رفتن دانیال .1.5 سالگی .

مامانی با بابایی تصمیم گرفتیم که ببریمت اتلیه و چند تا عکس یادگاری ازت بگیریم. این لباس های خوشگل رو برات خریدیم امادت کردیم و رفتیم. اما مامانی توی اتلیه کلی گریه کردی و خلاصه زیاد نشد عکس خوب ازت بگیریم. اما مامانی همین عکس ها برام کلی خاطره شد و می ذارم روی چشمام. حالا دوباره تصمیم گرفتیم که به زودی ببریمت اتلیه. عکس های دومادیت رو توی اتلیه بگیریم پسرم. ...
21 تير 1390

چاپ شدن عکس دانیال در مجله شهرزاد. تیر 90.

مامانی عکست رو برای مجله شهرزاد فرستادیم . بعد از ٢ ماه وقتی مجله را گرفتیم دیدیم عکست چاپ شده کلی من و بابا دامون ذوق کردیم. مجله شهرزاد که عکس دانیال توش چاپ شد.تیر ٩٠ ٣.٥ سالگی دنی توپولی. ...
20 تير 1390

سرماخوردگی دانیال.19 تیر. 90.

مامانی امروز حالت بهتر شده ولی کمی تب داری . از صبح داروها تو خوردی برات سوپ درست کردم ابمیوه دادم. وقتی سرما خورده و حال ندار میشی مامانی بی حوصله است. عصری که از خواب بلند شدی خدا رو شکر بهتری. ای خدا جونم  بچم زودتر خوب بشه.  یا حسین"  کمکم کن. ...
19 تير 1390

حکایت شیشه شیر و دانیال.

مامانی حیفم اومد که عکس های مختلف تو رو گذاشتم یک عکس با شبشه شیرت نذارم. اخه میدونی تو تا ٣ ماه شیر مامان رو خوردی و هم زمان شیر خشک. تلاشم را کردم که شیرم رو بخوری ولی کم بود وسیر نمی شدی. و عاشق شیر توی شیشه بودی وهستی. و خدا رو شکر که خوش خوراک بودی و من رو اذیت نکردی. ی بوس گنده از لپات.بوسسسسسسسسسسسسس. ...
19 تير 1390

3جلسه کار درمانی و سرما خوردگی دانیال.

امروز شنبه ١٨ تیر هست.خدا رو شکر وبلاگت به روز شد. ساعت ٧ بلند شدی برات فیرینی درست کردم ومشغول بازی شدی. من هم به جمع اوری خونه وناهار درست کردن. برات استانبولی درست کردم.ناهار خوردیم وخوابیدیم تا ساعت ٣ که اماده شدیم رفتیم کلاس. ساعت ٤ کلاس شروع شد وامروز خیلی خوب بودی از پیشرفتت راضی بودند. خدایا شکرت. عصری بابایی رفت خرید وشام از هانی گرفت.من متوجه شدم که تب داری وحال نداری. کلافم وحالم گرفته هست.  رفتیم دکتر گفت: تب داره و سرما خورده دارو داد. خدایا: کمکم کن.پسرم هر چه زودتر خوب شه. ...
19 تير 1390